زیگفراید وَن دووفِل
چکیده
بسیاری از نویسندگان معاصر از این مسئله هراس دارند که رشد و شکوفایی دعوی حقوق ممکن است موجب شود تا حقوق بشر قربانی محبوبیت خود شود. اگر خواستههای هر یک از گروههای مردمی، تحت حمایت حقوق بشر قرار گیرد ...
بیشتر
بسیاری از نویسندگان معاصر از این مسئله هراس دارند که رشد و شکوفایی دعوی حقوق ممکن است موجب شود تا حقوق بشر قربانی محبوبیت خود شود. اگر خواستههای هر یک از گروههای مردمی، تحت حمایت حقوق بشر قرار گیرد و راهی برای تشخیص حقوق بشر واقعی از غیرواقعی وجود نداشته باشد، این مسئله ممکن است به کلی منجر به بدبینی دربارة مفهوم حقوق بشر شود. هر چند که ممکن است این موقعیت ناامیدکننده باشد، اما به نظر میرسد برای فلاسفة اخلاق فرصتی برای تاکید مجدد بر اهمیّت اصولشان را در بر داشته باشد. در نهایت، به جز از طریق ایجاد یک نظریه در مورد این مسئله، چگونه میتوانیم حقوق بشر اصل را از تقلبی تشخیص دهیم؟ هدف مقاله ما نشان دادن اشتباه بودن این ایده است که رشد دعویهای حقوق بشری را نمیتوان حتی با ایجاد فرضیات جدید متوقف کرد. این اشتباه است که فکر کنیم رشد دعویهای حقوق بشر از عدم آگاهی پیرامون اساس فرضیهای حقوق بشر ناشی میشود. در مقابل، من ادعا میکنم که شکوفایی این حقوق نشاندهندة مشکل عمیقی در فرضیات سکولار حقوق بشر است؛ و این فرضیات، منابع ذهنی لازم برای محدود کردن دعویهای حقوقی بزرگتر را ندارد. در این مقاله من پیشنهاد میکنم که به منظور درک بهتر وضعیت کنونی لازم است که در ابتدا پیش فرضهای مذهبی موجود در فرهنگ را که در آن برای اولین بار بهرهمندی از حقوق طبیعی مطرح شده است، بررسی شوند. به طور خاص، من استدلال خواهم کرد که نظریههای معاصر حقوق بشر نسخههایی سکولار با پیشینیة دینی از حقوق بشر است.